گاه نوشته های (رها) محمد دلیریان |
در آن شهری که ماهی های حوضش عاشق تنگ اند خدایا عاشقم کردی که چه؟...باران نمی بارد. مرا در خویشتن وانه زمان پر گشودن نیست چرا این مردگان خوابند؟وبیداران چرا بیمار؟ چرا مردان نمی خندند. و زن ها داس بر دستند؟ چرا آبستن این ابر. باران نیست؟ گناه عاشقانت چیست؟ هوا مسموم تزویر است. و گندآب هوس ها پر. خدایا شهر خاموش است. 20/8/89 ساعت11:25 سر کلاس استاد حامدی ره [ یکشنبه 92/1/25 ] [ 9:0 صبح ] [ م.د(رها) ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |